کد مطلب:94545 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:124

خطبه 128-فتنه های بصره












[صفحه 331]

وای از این روزگار دوزخی و فریاد از این مسلمین ریائی! داد از امیر زنگیان و بیداد از رویدادهای خونین بصره! ای احنف گوئی می بینم او را كه با سپاهیان بی سلاح، تاخت و تاز میكند، حال آنكه هایهو و گرد و غبار و شیهه اسبانی از لشكریانش دیده و شنیده نمی شود. زمین را زیر پای خود لگدكوب میكنند اما گامهاشان بسان پای شترمرغان، فراخ و خسته به زمین میرسد نفرین بر این كوچه های آباد و خانه های پر آرایش و آذین بسته شما باد كه همچون بالهای كركسان، كنگره دار و ناودانهایش بسان خرطوم فیلان است. نفرین بر قومی كه نه كس بر كشتگانشان میگرید و نه شخصی در پی گمشدگانشان است من دنیا را با میزان عقل خویش سنجیدم و به حقیقت بی بهایش با دیده بینا نگریستم و همچون گلین كاسه ای شكسته، بدورش افكندم

[صفحه 332]

گویا گروهی را می نگرم كه سیمایشان همچون سپرهای پتك خورده، بد منظر است اینان جامه های فاخر و زیبا و ابریشمین بتن میكنند و اسبان زیبایشان را یدك، بدنبال خویش میكشند و به هر جا كه پا می نهند خون از بام و روزن خانه ها فرو میریزد بدانسان كه مجروحان ناگزیرند كه فراز جسد كشتگان، افتان و خیزان گام بردارند، از این مردم فراریانشان بر اسیر شدگانشان فزونی دارد تو ای برادر كلبی میگوئی كه خداوند به من دانش، به علم نهان عطا فرموده، اما آنچه گفتم علم نهان نیست، بلكه دانشی است كه از عالم و دانشمند بزرگ، آموخته ام و علم نهانی تنها به علم قیامت و چیزهائی است كه خداوند آنها را در كتابش برشمرده است پس تنها خداوند به آنچه در زهدان مادران است: از پسر و دختر، زشت و زیبا، بخیل و بخشنده و بدبخت و نیكبخت، دانائی دارد و آگاه است. تنها او می داند كه فردای روزگار، چه كسی هیمه آتش دوزخ است، و یا چه كسانی در فردوس، معاشر و مجالس رسولانند پس اینست علم نهان، كه جز ذات باری تعالی دیگری از چگونگیش آگاه نیست و هر چه جز این است، دانشی است كه پروردگار، به پیامبرش آموخته و رازش را فاش كرده است رسول خدا هم آنرا بمن آموخت و به دعا از پاك

آفریدگار خواست كه سینه من، مخزن این اسرار باشد و در حفظ و حراستش بكوشم


صفحه 331، 332.